آقا و یا خانم به اصطلاح «تستر» دهانش را تا جایی كه میتواند باز میكند و یك گاز از ساندویچ بزرگش را میچپاند داخل دهانش و شروع میكند به بلعیدن و سرش را به نشانه لذت از طعم غذا تكان میدهد؛ غذاهایی كه این روزها به «بمب»، «آرپیچی»، «نارنجك»،
فرهنگ غذایی ما ایرانیان از دیرباز تا كنون بخش جذابی از مناسبات فرهنگی ما محسوب میشده است. در ایران غذا بسیار مورد احترام است و «سفره» همیشه در این فرهنگ حرمت دارد. در فرهنگ غذایی ما باور عمومی بر این است: غذایی كه میخوریم از نعمات خداوند است و از اینرو بیاحترامی به غذا یكجورهایی بیاحترامی به خالق محسوب میشود.
فرهنگ دور سفره نشستن به عنوان محلی كه افراد خانواده سه بار در روز، دور آن قرار میگیرند و با همدیگر گپ میزنند، در فرهنگ غذایی ما بسیار ارزشمند محسوب میشود؛ تا جایی كه غذاخوردن به صورت انفرادی نوعی بیاحترامی به اعضای خانواده و نشانهای از نابسامان بودن ارتباطات خانوادگی به شمار میرود.
علاوه بر همه اینها ایرانیها عادات غذایی بسیار سالمی هم داشتهاند كه رفته رفته در حال از بین رفتن است. مثلا زود شام خوردن! به طوری كه مردم بعد از غروب آفتاب شام میخوردند و فاصله بین شام تا زمان خوابیدن زیاد بود. در این شرایط هضم غذا به خوبی انجام میشد و بیماریهایی مانند ورممعده كمتر بود.
دیگری مصرف نوشیدنیهای دستساز و سالم بود. درست برعكس امروز، قدیمیها نوشابه گازدار نمیخوردند و بیشتر آب، دوغ و انواع شربتهای سنتی مصرف میكردند. شربت سكنجبین، سركه شیره و عرقیات هم جایگاه ویژهای در برنامهغذایی روزانه مردم داشتند. این در حالی است كه ما امروز فكر میكنیم غذا بدون نوشابه گازدار از گلو پایین نمیرود!
اما حالا چند سالی میشود كه ما ایرانیها با ادعای كمبود وقت در زندگی روزانه، فرهنگ غذایی را تغییر دادهایم. این در حالی است كه ساعات مفید كار در ایران پایین است و با بسیاری از كشورهای جهان قابل مقایسه نیست اما همین اعتقاد ما به كمبود وقت باعث شده تا فستفودها و غذاهای كنسروی در ایران مصرف بسیار بالایی داشته باشند؛ تا جایی كه ایرانیها در كنار آمریكاییها از كشورهایی بهحساب میآیند كه مصرف فستفود در آنها بسیار بالاست و بد نیست بدانید كه زنان ایرانی از زنان آمریكایی چاقترند.
در حالی كه بسیاری از كشورهای جهان از غذاهای پرحجم و مهمانیهای عظیم به سمت غذاهای كمحجم و مهمانیهای كوچكتر حركت میكنند، ما مسیری در جهت مخالف پیش گرفتهایم و رستورانها برای تبلیغاتشان روی حجم زیاد غذا و میزان چربی آن مانور میدهند و اتفاقا تا حد زیادی هم موفق شدهاند.
این چیزی است كه اروپاییها از قرن 17 روی آن كار كردهاند؛ یعنی تغییر شیوهی غذا خوردن از كمیت به كیفیت، شكل جدید و ایدهآلی از اندام را برای طبقهی بالا معرفی كرد كه در آن بدن چاق، دیگر نشاندهنده اعتبار و تشخص برای صاحبش نبود و این تفكر جای خود را به رژیمهای غذایی داد كه در آن بدن لاغر، نشانهای از تعلق به طبقهی بالای جامعه محسوب میشد.
طی یك سال اخیر، فستفودهای بمبی در كشورمان تبدیل به یك اپیدمی شدهاند؛ فستفودهای بسیار پرحجم و چرب كه تا ساعاتی پس از نیمهشب نیز صفهای طویل مقابل محل فروششان بسته میشود تا به «بمبباز»ها ساندویچها و پیتزاهای «بمب» و «دینامیت» و «غول» بفروشند. مدیران این فستفودها هم هیچ ادعایی بر سر كیفیت غذایشان ندارند و تمام تبلیغاتشان با مانور دادن روی حجم زیاد غذا و تناسب آن با قیمتش انجام میشود؛ تبلیغات موفقی كه ما را به سمت پرخوریهای شبانه سوق میدهد.
معین معینی - سرآشپز بینالمللی - كه سابقه طراحی منوی غذایی بیمارستانها و هتلهای ایران را دارد، در اینباره نوشته است: «غذای سالم به معنی گرانبودن نیست؛ بلكه با سبزیجات تازه و پروتئینهای گیاهی هم میشود زندگی كرد. زمانی كه منوی چند بیمارستان در ایران را طراحی میكردم، متوجه شدم بیشتر مرگ و میرها در ایران به علت مصرف غذاهای ناسالم و پرانرژی است. متاسفانه تبلیغات ناسالم توسط به اصطلاح تسترها كه صرفا جنبه مادی دارد و بازارگرمی این غذاها را انجام میدهند، باعث رونق و اپیدمی این غذاها شده است.»
استقبال مردم از فستفودهای بمبی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد كه یكی از آنها گران بودن منوی غذایی رستورانهای گیاهی و یا رستورانهای استاندارد است كه تمركز سرآشپزهایشان ارائه غذای سالمپروتئینی، با حجم كم و دورچین سبزیجات است كه قیمت بالاتری دارند.
شما در این باره چه فكر میكنید؟ به نظر شما چرا ما ایرانیها تا این حد از غذای چرب و پرحجم و بدون كیفیت لازم، استقبال میكنیم؟