دوران كودكی از مهمترین دورانهای زندگی برای ایجاد عزتنفس در افراد است و پیامدهای اتفاقات دوران كودكی در بزرگسالی نمایان میشود. برچسب زدن به كودكان –مثبت یا منفی- تأثیرات زیادی را در دوران بزرگسالی و تشكیل شخصیت كودكان به همراه دارد.
حس مثبت یا منفی كه كودكان از برچسبهایی كه از سوی خانواده و اطرافیان به آنها زده میشود، دریافت میكنند ممكن است عواقب مخربی را بهدنبال داشته باشد كه گاهی ممكن است جبرانناپذیر باشند. برچسب زدنها ممكن است از یك كار عادی و بیضرر روزانه شروع شود اما بچهها به مرور خود را با این برچسبهای مثبت یا منفی وفق میدهند. فریماه ساداتایجادی، كارشناس ارشد روانشناسی، درباره عواقب برچسب زدن به كودكان توضیح میدهد:
مثبت یا منفی؛ مسئله این است
همه برچسبهایی كه به بچهها زده میشود الزاما مثبت نیست. گاهی اوقات والدین یا اطرافیان برچسبهایی مثل باهوش، قهرمان، قوی، زرنگ و... را به بچه القا میكنند كه این برچسبها بار روانی را به كودك اضافه میكند. برچسب زدن یعنی به بچه یاد میدهیم تو اینگونه هستی و بچه بهصورت ناخودآگاه با این ویژگیهایی كه از كودكی به او القا میشود، شكل میگیرد و بزرگ میشود.
پس اگر از همان ابتدای كودكی به فرزندان برچسبهایی مثل كندذهن، بدغذا، بینظم، تنبل، شرور، بدجنس و... زده شود خواه ناخواه این تصور اطرافیان به بچه القا میشود و برای او فرصتی فراهم میكنیم كه به اطرافیان نشان دهد تا چه حد میتواند شرور و بدجنس باشد و هر زمان شیطنتی از او سر زد بچه میگوید من بدم چرا تلاش كنم خوب شوم. چون این تفكر از ابتدا درون او شكل گرفته كه شرور و بدجنس یا بدغذاست و تلاشی برای درست شدنش نمیكند. همزمان اطرافیان تأیید میكنند كه در مورد آن بچه درست پیشبینی كردهاند.
برچسب مثبت زدن به كودكان نیز پیامدهایی را به همراه دارد، والدینی كه مدام به فرزندشان میگویند تو زرنگی، باهوشی، از همه قویتر هستی، قهرمانی، بزرگی، زیبایی و... یك خود رؤیایی را به فرزندشان تلقین میكنند و میخواهند حس توانمندی به فرزندشان بدهند اما این كار آنها باعث میشود كه چیزی بالاتر از توان كودك را به او القا كنند و در نهایت نهتنها در درازمدت خودشان نمیتوانند كوچكترین اشتباهی را از فرزندشان تحمل كنند و مدام از او عیب و ایراد میگیرند بلكه كودك نیز به مرور از خود متوقع میشود و مدام خود را سرزنش میكند كه چرا نتوانسته فلان كاری را كه از او خواستهاند انجام دهد و از ترس شكست، كاری را انجام نمیدهد و وارد فعالیت جدید نمیشود چرا كه ممكن است شكست بخورد و مثلا مامان و بابا بفهمند كه من قهرمان نیستم و من را دیگر دوست نداشته باشند.
كودك رؤیایی یا كودك واقعی
برچسب زدن–مثبت یا منفی- به كودكان ممكن است تحتتأثیر تفكرات والدین، فشار اطرافیان، جامعه یا تحتتأثیر پیشبینیهایی باشد كه اطرافیان از نوع رفتار كودك دریافت میكنند. مثلا والدین توقع دارند با كودكی كه در رؤیاهایشان پرورش دادهاند، ارتباط بگیرند نه كودكی كه در واقعیت زندگی میكند و همین مسئله باعث میشود كه مدام به كودك گوشزد كنند كه تو خیلی حرف گوش نكنی، تو لجبازی، مامان را اذیت میكنی و... یا اینكه والدین كودك افرادی آگاه و دانا هستند اما اطرافیان مدام تكرار میكنند كه این بچه شیطان است، بازیگوش است، خرابكار است و... و نوع دیگر برچسب زدن موقعی است كه والدین مثلا قبل از رفتن به مهمانی برای خودشان پیشبینیهایی رادارند؛مثلا الان كه میرویم مهمانی بچه باید عادی برخورد كند، به همه بلند سلام كند اما شاید بچه در زمان مهمانی رفتن و با ورود به محیط جدید خجالتزده بشود و سلام نكند و در این موقع مادر میگوید كه تو بچه بیتربیتی هستی كه سلام ندادی یا چرا به عمو دست ندادی و...
چه كار كنیم كه اشتباه نرویم؟
اگر تا به حال و بهصورت ناخودآگاه برچسبهایی را به بچههایتان زدهاید و میخواهید این رفتار را ترك كنید بهتر است چند نكته را مدنظر داشته باشید. ابتدا به این فكر كنید كه در دوران كودكی خودتان چه برچسبهایی از سوی والدین یا اطرافیان به شما زده شد و چه احساسی در آن زمان به شما دست داد و رفتاری كه امروز با فرزندتان دارید چقدر به گذشته شما وابسته است و با توجه به این مسئله تغییر رفتار و گفتار را در خود آغاز كنید.
سعی كنید برای بچهها فرصتهایی را ایجاد كنید كه بتوانند خودواقعیشان را ببینند نه آن چیزی كه شما از آنها در ذهن خود ساختهاید. در كارها از بچه كمك بخواهید و او را تشویق كنید. مثلا با توجه به سن كودك میتوانید مسئولیت نگهداری از یك گلدان در خانه را به كودكتان بدهید یا در پختن غذا یا پهن و جمع كردن میز غذا از فرزندتان كمك بگیرید.
به جای اینكه تعریف و تمجید الكی از فرزندتان بكنید، واقعیت را برایش توضیح دهید، مثلا اگر یك نقاشی برای شما ترسیم كرد به جای اینكه بگویید تو نقاش بزرگ و هنرمندی هستی، بگویید چقدر خوب درختها را نقاشی كردهای. آفرین كه خورشید را بالای صفحه كشیدهای، چه كوههای بزرگی نقاشی كردهای و... با توصیف كردن بچه متوجه میشود كه بهخاطر دقت كردن در كشیدن نقاشی تمجید شده است.
در رفتار كودك جزئینگر باشید و نكات مثبت را ببینید. رفتاری كه در حد سن كودك است و آن را انجام میدهد را برایش بازگو كنید، مثلا اگر هنگام وارد شدن به مهمانی سلام كرد، به او بگویید مامان بزرگ خوشحال شد كه به او سلام كردی، عمو از اینكه به او دست دادی خوشحال شد. اما اگر كودك در مهمانی به كسی سلام نكرد بهطور جد از گفتن جملاتی مثل بچهام خجالتی است، خودداری كنید. بیان چنین جملاتی سبب میشود كودك شما گمان كند خجالتی بودن جزو ذات اوست. بیان این جملات حتی توجیهی برای او میشود تا نخواهد تغییر كند و از هر موقعیت اجتماعی كه برایش سخت است، بگریزد. یا اگر فرزندتان در امتحان نمره خوبی گرفت به جای اینكه به او بگویید تو با استعداد و زرنگی، بگویید كه به او افتخار میكنید.
هر چیزی را كه برای بچهها بیشتر توضیح دهیم بچه راحتتر آن را انجام میدهد. مثلا الگوی رفتاری كه از بچه میخواهیم را برایش توضیح دهیم. هنگام رفتن به مهمانی به او توضیح دهیم كه ما با دیدن آدمهای جدید به آنها سلام میكنیم، تو دوست داری بلند سلام كنی یا آرام؟ یا مثلا برای جمعآوری اسباب بازیهایی كه در خانه پخش كرده به او توضیح میدهیم كه باید توپهایش را داخل سبد بگذارد یا جورابهایش را داخل كشو قرار دهد. یا مثلا مامان بزرگ خوابیده و چه خوبه كه تو سر و صدا نمیكنی تا مامان بزرگ بیدار شود.
اگر به فرزندتان صفتی دادید، حتما از او عذرخواهی كنید این امر نهتنها عاقبت بدی ندارد بلكه هزاران بار نتیجهاش از برچسب زدن بهتر است.