خانواده شهید سبز علی زاده شهید حادثه ترویستی 17 خرداد در گفت و گو با برنامه «تا خدا راهی نیست» رادیو سلامت گفت: دلم خیلی برای پدرم تنگ شده است و دعا می كنم كه همیشه به خوابم بیاید.
به گزارش روابط عمومی رادیو سلامت، یاد و نام شهید مازیار سبزعلی زاده در میان خانواده های شهدای حادثه تروریستی 17 خرداد امسال باعث شد شبكه رادیویی سلامت، شب گذشته در ویژه برنامه افطار «تا خدا راهی نیست»، میزبان همسر و فرزندان این شهید حادثه تروریستی باشد.
شهید مازیار سبز علی زاده متولد 1351 در صومعه سرا، كارگر خدماتی حرم مطهر امام راحل، دارای همسر و دو فرزند پسر و دختر بود كه در ادامه نحوه شهادت این بزرگوار را از زبان همسر و فرزندانش خواهید خواند.
ماجرای شهادت شهید سبزعلی زاده از زبان پسرش محمدحسین:
شب قبل از شهادت با پدرم تماس گرفتیم و پرسیدیم كه برای افطار به خانه می آیند یا نه، كه گفتند: افطار را بخورید من برای شام می آیم و موقع شام پدر به خانه آمدند و از مراسم حرم مطهر تعریف كردند و بعد تا سحر خوابیدند. سحر بیدار شدند و به مادرم گفتند كه امروز اصلا نگذار زینب (خواهرم) به بیرون برود و مادرم نگران پرسیدند كه چه شده است؟ و پدر گفتند: خواب دیدم زینب را دزدیده اند. با این گفته پدر، نگران شدیم ولی پدر صدقه اند اختند و گفتند: جای نگرانی نیست. پدرم وقتی می خواستند از خانه بروند یكی از همكارانشان تماس گرفتند و گفتند كه بیا. پدر قبل از رفتن یك دل سیر زینب و من را بغل كردند. برای ما این رفتار مثل همیشه نبود، چون آن روز رفتارش خاص تر بود و بعد خداحافظی كردند و رفتند.
همسر شهید سبزعلی زاده:
طرز رفتنش خیلی عجیب بود؛ ولی به یكباره دوباره برگشت و گفت من از زینب سیر نمی شوم و دوباره زینب را بغل كرد و بوسید و ما آن لحظه خیلی نگران شدیم و از لحظه ای كه رفت با او تماس گرفتیم؛ ولی می گفت: بادمجون بم آفت ندارد و نگران نباش. حتی وقت رفتنش از خانه چون خیلی نگران بودم گریه كردم و گفتم نرو امروز رفتارت عجیب شده است؛ ولی او می خندید و شوخی می كرد و گفت باید امروز به سركار بروم. همیشه ساعت 7 از خانه می رفت؛ ولی آن روز خیلی زودتر از همیشه رفت و من چون هر لحظه با او تماس می گرفتم به من اطلاعات می داد. تقریباً ساعت ده بود تماس گرفتم جواب نداد و شدیداً نگران شدم و به پسرم گفتم بلند شو و به حرم برو؛ چون پدرت جواب گوشیش را نمی دهد. بعد از تماس های مكرر یكی از همكاران مازیار جواب داد و گفت شما خانم آقای سبزعلی هستی؟ تا گفتم بله، گفت تسلیت می گم و بعد از آن با عجله به حرم رفتیم.
پسر شهید سبزعلی زاده:
وقتی به در جنوبی حرم رسیدیم همه شوكه شدیم و نمی دانستیم قضیه چیست؟ اولش نگذاشتند ما جلو برویم تا اینكه یكی از كاركنان حرم كه ما را می شناخت اجازه ورود به ما را داد و ما وارد حرم شدیم. وقتی نزدیك درمانگاه شدیم و خون را دیدیم حالمان خراب شد. یكی یكی از همكاران پدر می آمدند و می گفتند پدرت تیر خورده و او را فرستاده اند بیمارستان و یكی گفت پدرت حالش بد است و دیگری گفت پدرت شهید شده است و بعد از مدتی، كم كم به ما گفتند كه پدر شهید شده است و نحوه شهادت را كامل به ما توضیح دادند و ما آن لحظه نشد كه پدر را ببینیم زیرا یكی از همكاران پدرم گفتند كه صورت شهید سبزعلی زاده حال خوشی ندارد و شاید دیدنش برایتان خوشایند نباشد. سپس تصمیم گرفتند ما را به خانه ببرند ولی حال ما به حدی خراب بود كه حتا آدرس خانه را یادمان رفته بود و گم شده بودیم و آدرس را از یكی از دوستان پدرم درخواست كردند تا ما را به خانه برسانند.
همسر شهید سبزعلی:
اصلا انتظار نداشتم كه شهید شود؛ و اصلا انتظارش را نداشتم كه چنین اتفاقی پیش بیاید هر لحظه منتظر برگشتش بودم.
دختر شهید سبزعلی زاده:
دعای من دم افطار این است كه هركس كه پدر ندارد و یا پدرش شهید شده است خدا به خانواده آنها صبر بدهد و هركسی هم كه مریضی در خانواده اش دارد خدا تمام بیماران را شفا عنایت كند. دلم خیلی برای پدرم تنگ شده و دعا می كنم كه همیشه به خوابم بیاید.
پسر شهید سبزعلی زاده:
پدر در بحثی گفته بود كه من فرزند آقا امام خمینی(ره) هستم و من به شوخی گفتم آقا نوه نمی خواهد و همه خندیدند.
*** رادیو سلامت: در لحظه افطار چه دعایی می كنید؟
همسر شهید سبزعلی زاده:
دعای من دم افطار این است كه هیچ فرزندی كمبود پدر را حس نكند.
دختر و پسر شهید سبزعلی زاده:
قدر لحظه هایتان را با خانواده و قدر لحظه های باهم بودنتان را بدانید و نهایت استفاده را از این لحظه ها ببرید.