بررسی علل بروز اختلالات رفتاری در كودكان

همه كودكان احساس عصبانیت را تجربه كرده و در بعضی از موارد پرخاشگر یا نافرمان می‌شوند. این رفتار‌ها با وجود چالش برانگیز بودن، بخشی از رشد طبیعی كودك هستند.

1400/10/08
|
12:29

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ در گذشته به این دلیل كه معتقد بودند كودك زندگی روانی ندارد، از زندگی روانی او غفلت می‌شد و به دلیل همین نظریه كوته بینانه، مبتنی بر نظریه «عقل سالم در بدن سالم» بدون در نظر گرفتن احتمال بیماری روانی، توجه به تربیت فرزندان، بیشتر به مراقبت از سلامت و غذای آن‌ها معطوف می‌شد.

اما توجه به احتمال بروز این مشكل در سال‌های اخیر بر اثر نظریه‌ها و مطالعات تحلیلی و كاربردی كه توسط «فروید» و طرفداران معاصر او مانند «آدلر» و «یونگ» مطرح شده، رو به افزایش بوده است. از آنجایی كه رسیدن به ارزیابی صحیح از زندگی روانی مستلزم شناخت كامل رفتار فرد و مظاهر زندگی فكری و عاطفی اوست، «زیگموند فروید» اهتمام خود را به تشخیص و برآورد عوامل مؤثر بر نهاد روانی و واكنش‌های همراه آن مانند رشد شناختی و عاطفی او (هوش، تخیل، حافظه، احساسات...) محدود كرد.

یك تناقض قابل توجه در این روند این بود كه توجه به روان كودك در ابتدا به خاطر خود كودك نبود، بلكه برای بزرگسالان به این منظور بود تا علل انحرافات روانی و رفتاری آن‌ها را آشكار كنند و بدانند تا چه حد آن‌ها تحت تأثیر زندگی روانی خود در دوران كودكی هستند. این ادراك تا حد زیادی در جهت دهی توجه به دوران كودكی و زندگی روانی كودك و اهمیت این زندگی در جهت دهی شخصیت به سمت بلوغ و یكپارچگی و یا به سمت بی نظمی و لغزش آن كمك كرد.

فروید معتقد است كه تحقیق در مورد اختلالات روانی در بزرگسالان بدون رجوع به دوران كودكی آن‌ها یك تحقیق ناقص است، زیرا از دوران كودكی فرآیند نقش آفرینی رفتاری آغاز می‌شود و از آنجا عمل فكری در زندگی كودك آغاز می‌شود.

فروید می‌گوید: كودكی پایه‌ای است كه شخصیت آینده فرد بر آن استوار است و هر گونه انحراف یا بی نظمی شكافی را در زمینه‌های رشد ایجاد می‌كند كه منجر به زمین خوردن و سرخوردگی می‌شود.

رشد روانی كودك

كودك از نظر بیولوژیكی برای فرآیند‌های عاطفی و تعامل با متغیر‌های درون و اطراف خود به طور طبیعی آماده به دنیا می‌آید، اما این آمادگی طبیعی به طور مرتب نقش‌های متوالی را طی می‌كند و اولین نقش‌های تعامل با محیط، واكنش‌های انعكاسی مانند (گریه، عصبانیت ... رد یا قبول... و غیره) است كه كودكان با آن شناخته می‌شوند. پس از این نقش، فرآیند نقش آفرینی رفتاری آغاز می‌شود كه نتایج آن تحت تأثیر عوامل روانی و شرایط محیطی پیرامون كودك تعیین می‌شود و این نقش در مرحله رشد كه در آن رفتار شكل می‌گیرد، مهم‌ترین نقش و كه آینه‌ای است كه واقعیت روانی كودك را به وضوح منعكس می‌كند.

در واقع كودك بر اساس آنچه از تجربیات و احساسات به دست می‌آورد رشد می‌كند كه ریشه در خودش دارد یا به طور مثبت از رشد او حمایت می‌كند یا كاملاً برعكس. به طور كلی، هر نقصی كه در این مرحله ایجاد شود، جبران آن در مراحل بعدی زندگی كودك دشوار است. آنچه در دایره كودكی قرار می‌گیرد، پایدارترین آن در نهاد روانی و شخصی است. یكی از مهمترین ویژگی‌های این مرحله این است كه كودك طی آن شروع به درك، مشاهده و تعامل با عوامل اطراف و شرایطی كه در زندگی روزمره با آن‌ها مواجه می‌شود را تجربه می‌كند. این نشانه‌ها ما را به حقیقتی اثبات شده از نظر علمی نزدیك می‌كند كه به لحاظ نظری كودكی دوره‌ای اساسی است كه فرد دانش و ویژگی‌های رفتاری خود را از آن می‌گیرد و در محدوده آن كسب تجربه می‌كند. در این دوره تجربیات و احساساتش تحریك و دانشش گسترش می‌یابد.

این رویكرد منجر به آشكار شدن عوامل ایجاد شرایط رفتاری و آسیب‌شناختی در كودكان شده و همچنین باعث شناخت و درك عوامل رفتاری كودكان به ویژه در سال‌های ابتدایی مدرسه و تأثیر آن بر شخصیت او شده است.
در آخرین مرحله رشد

در اینجا كودك بر شخصیت سركشی و میل به استقلال غلبه می‌كند و از این مرحله به دنیای اطراف خود روی می‌آورد، گویی از این طریق از خود فردی فراتر می‌رود و به موجودی اجتماعی تبدیل می‌شود كه با آن سفر جدیدی را برای رشد آغاز می‌كند. این دگرگونی مشخصه رابطه او با همسالانش، زندگی مشترك با دیگران، مشاركت او در فعالیت‌های چندگانه و ... است.

از جمله مظاهر این مرحله می‌توان به تلاش‌های كودك برای تحمیل خود به محیط اطرافش اشاره كرد كه این احساس را در او تقویت می‌كند كه محدودیتی ندارد و باعث می‌شود به خود، به عنوان موجودی مستقل نگاه كند كه حق ورزش دارد، اراده خود را دارد و همچنین حق انتخاب و حق رد و قبول دارد. روانشناسان اتفاق نظر دارند كه آخرین مرحله رشد همه نشانه‌های بلوغ و رشد اخلاقی و اجتماعی فرد را نشان می‌دهد.

اختلالات روانی

تحقیق در مورد اختلالات روانی در كودكان تا حدودی پیچیده است، زیرا عوامل مؤثر بر نهاد روانی بسیار زیاد است و هر یك از عوامل تأثیری آسیب‌شناختی دارد كه به دلیل آن زندگی روانی كودك مختل می‌شود كه در بسیاری از موارد تشخیص علت این اختلال بسیار سخت است و نمی‌توان آن را به طور دقیق مشخص كرد كه ممكن است علت آن هیجانات عاطفی، (مانند احساس محرومیت، تنهایی، بیگانگی...) یا اختلال در خلق و خوی (افسردگی، اضطراب، بدبینی، بی حوصلگی...) و یا ممكن است ناشی از علائم سلامت جسمی باشد. این مؤید این است كه هر بیماری در سلامتی ممكن است بر روان كودك نیز تأثیر بگذارد و او را در معرض پریشانی و تحریك قرار دهد.

شاید مهمترین چیزی كه در این زمینه مطرح می‌شود، معنایی باشد كه فروید در ماهیت اختلالات روان‌شناختی در كودكان تعریف می‌كند، به گونه‌ای كه او می‌گوید: تلاش ما برای درك روان كودكان با موانع بیشتری نسبت به درك ما از این موضوع برای بزرگسالان مواجه است، زیرا كودك نمی‌تواند به اندازه كافی وضعیت روانی خود را بیان كند اما نحوه رفتار او چیزی است كه واقعیت آنچه را كه در خودش در نوسان است به ما منتقل می‌كند و وابستگی ما به رفتار او مهم‌ترین راه برای تشخیص وضعیت روانی او باقی می‌ماند.

فروید عوامل ایجاد اختلال روانی را در یك گروه اصلی خلاصه كرد كه عبارتند از علل ژنتیكی، علل ارگانیك و عصبی، تجربیات زندگی و تأثیرات خانوادگی و تربیتی و از آن‌ها به عنوان محرك‌های اساسی در رشد طبیعی كودك یاد كرده است.

دوران كودكی یك توانایی اكتسابی است

دوران كودكی با بی واسطه بودن و خودانگیختگی رفتار مشخص می‌شود و رفتار كودك منبع اصلی شناخت ماهیت درونی اوست. تلاش دانشمندان عرصه روانشناسی، تربیتی، اجتماعی و بهداشتی برای مطالعه كودكان و نگاه به مراحل مختلف رشد در برهه اخیر افزایش یافته تا نشان دهند عواطف كودك با شكل‌گیری شخصیت و تعیین ویژگی‌های او چه ارتباطی دارد.

روانكاوان معتقدند كه اولین سال‌های زندگی كودك پایه‌ای برای ساختن زندگی روانی و اجتماعی اوست و در این دوره توانایی‌ها و پتانسیل‌های شخصی كودك (فكر، تخیل، خلق و خو و غیره) رشد می‌كند.

روانشناسان و جامعه شناسان ویژگی‌های بلوغ را نشان دهنده تجربیات و قابلیت‌های رفتاری كودكان دانسته اند و آدلر نیز به نوبه خود به بررسی رشد روانی، شناختی، اجتماعی، اخلاقی و حركتی در سنین پیش دبستانی توجه نشان داد؛ چراكه این جنبه‌های رشد، توانایی‌ها و قابلیت‌هایی را مشخص می‌كند كه در صورت مهیا بودن شرایط رشد، می‌توانند شكوفا شوند.

رفتار كودك ثمره تجربیات مختلف اوست و بسیار مهم است كه به ویژه در سنین پیش دبستانی از فرزندان خود مراقبت كامل داشته باشیم، زیرا كودكان در این مرحله از زندگی تخیلات خود را به سرعت رشد می‌دهند و برخی عواطف بزرگسالان كه در خانواده خود احساس می‌كنند (مانند خشم، شرم، عصیان، اضطراب، اندوه یا شادی و غیره) را در این دوره در خود رشد می‌دهند.

این دستاورد‌ها تأثیراتی را ایجاد می‌كند كه عمیقاً در خود ذاتی آن‌ها ریشه دارد و در ذهن آن‌ها ثابت می‌ماند كه بیشتر آن‌ها فشار‌های روانی و عصبی را تشكیل می‌دهند كه باعث می‌شود كودكان ثبات و تعادل خود را از دست بدهند، به گونه‌ای كه خواهیم دید كودك كنترل خود را از دست داد و رفتار‌های غیرقابل قبولی انجام می‌دهد.
نقش خانواده

كودك ذاتاً كنجكاو و تیزبین است و همیشه آماده پذیرش است و به ندرت قادر به كنترل احساسات خود است، به خصوص اگر در فضای ناپایدار خانوادگی زندگی كند. این فقط یك تئوری نیست، بلكه موضوعی حساس و مربوط به فرزندان ماست؛ بنابراین بسیار مهم است كه والدین به خاطر داشته باشند كه صحنه‌های تكراری جلوی كودك او را تشویق می‌كند تا آن‌ها را به عنوان الگو در زندگی خود قرار دهد و اینكه تمام دیدگاه‌ها و احساسات كودك در حافظه او ریشه می‌گیرد و واكنش تند او را نشان می‌دهد، به خصوص اگر صحنه‌ها با انواع منفی گرایی (اختلافات زناشویی، عدم اعتماد بین والدین و ...) همراه باشد.

در این صورت بروز شكافی در نهاد روانی كودك امری طبیعی است و این امر قطعاً آثاری را در عملكرد و شخصیت او به جای می‌گذارد.

چرا رفتار كودك مختل می‌شود؟

نگاه كردن به رفتار كودك موضوعی اجتناب ناپذیر برای تعیین زندگی روانی اوست. اختلالات رفتاری در كودكان شایع است اما هر رفتاری علتی دارد و هر رفتاری واكنشی ناب به یك وضعیت روانی یا سلامتی خاص است كه به تثبیت رفتار در كودك كمك می‌كند. تصویری كه ظاهر می‌شود گاهی اوقات انحراف رفتاری ناشی از عوامل ژنتیكی، تحصیلی یا عاطفی است كه شخصیت او را برای بزهكاری نسبت به منفی گرایی آماده می‌كند و در برخی مواقع اختلال رفتاری در نتیجه تجربیات و شرایط اولیه زندگی ظاهر می‌شود و در نتیجه باعث نارسایی روحیه می‌شود.

موارد رفتاری زیادی وجود دارد كه لزوماً ناشی از انگیزه خاصی نیست كه توسط یكی از این عوامل ایجاد شده باشد. این نكته دائماً ما را ملزم می‌كند كه اگر بخواهیم به توجیه منطقی برای وضعیت كودك برسیم، واقعیت كلی كودك را در نظر بگیریم.

مدرسه و تأثیرات اجتماعی

هر كودكی دو فرصت دارد تا مسیر درست زندگی روانی خود را ترسیم كند: فرصت اول خانه‌ای است كه در آن اولین دروس تربیتی و راهنمایی رفتاری را دریافت می‌كند و فرصت دوم مدرسه است و چون آنچه خانواده به كودك ارائه می‌دهد همان تأثیری را دارد كه مدرسه بر كودك می‌گذارد، بنابراین تطبیق بین آن‌ها برای ایجاد تعادل بین تأثیر فرصت اول و دوم ضروری است و این مستلزم ایجاد همكاری هر چه بیشتر بین خانواده و مدرسه برای رسیدن به این هدف است.

مدرسه فراتر از خانه است، به كودك این امكان را می‌دهد كه در سطح روحی و خلقی خود آن گونه كه هست ظاهر شود، بنابراین جز در حد لازم به او فشار نمی‌آورد، بلكه با ابزار‌های مناسب در صدد اصلاح روند‌های غلطی است كه در كودك ظاهر می‌شود، در حالی كه می‌بینیم برخی از والدین با فرزندان خود همكاری نمی‌كنند و هر اشتباهی را اصلاح می‌كنند، اما با شدت و تنبیه؛ در اینجا كودك نمی‌داند چرا تنبیه شده است، بنابراین به طغیان گرایش می‌یابد.

روانشناسان تأكید می‌كنند هرگونه شكست در زمینه مراقبت‌های روانی و تربیتی برای كودك به معنای از دست دادن بهترین و مطمئن‌ترین فرصت‌ها در ارزیابی ساخت وضعیت روانی اوست و در صورت وقوع، ترمیم آن غیرممكن است.
تجارب زندگی

حوادثی كه می‌تواند در تجربه كودكان رخ دهد بی پایان است، چه در خانواده و چه در اجتماع و مدرسه. تأثیر حوادث در روان كودكان نه تنها به ماهیت حادثه بستگی دارد، بلكه به سن وقوع آن، میزان عود آن و شرایطی كه در آن رخ می‌دهد نیز بستگی دارد. شاید مهمترین چیزی كه باید به آن توجه كنیم این است كه نمی‌توانیم اهمیت هیچ حادثه‌ای را در دوران كودكی دست كم بگیریم، همانطور كه نباید این اهمیت را در رابطه با مفهوم حادثه و تأثیر آن بر بزرگسالان یكسان بدانیم.

نباید در مورد تأثیر حادثه‌ای بر زندگی كودك اغراق كنیم، زیرا این امر بر او تأثیر می‌گذارد و خاطره حادثه را در خود و ذهنش تثبیت می‌كند تا آثار آن همراه او باشد؛ كودكان یك سیستم عصبی منعطف دارند كه از محدودیت‌های گسترده‌ای در طرد و پذیرش برخوردار است و باید به كودك كمك كنیم تا بر هر خاطره بدی غلبه كند، نه اینكه هر بار آن را به او یادآوری كنیم تا همیشه آن را جلوی چم خود ببیند.

تحقیقات زیادی در زمینه تجربیات زندگی در جامعه كودكی انجام شده است تا مهمترین آن‌ها كشف شود، اما با توجه به تفاوت‌های فردی كودكان و به دلیل مساوی نبودن تجربیات از نظر عمق، فاصله و پیشینه، این تحقیق نتوانسته مهم‌ترین آن‌ها را در زندگی كودكان مشخص كند. تنوع در بین كودكان و تفاوت امكانات بین یك كودك و كودك دیگر، سنجیدن تاثیر هر تجربه یا رویداد در هر كودك را ضروری می‌كند.

دسترسی سریع