یك روانشناس گفت: بیشتر افراد از دو سه سال اول زندگیاش هیچ چیزی در خاطر ندارد و بسیاری از افراد از هفت یا هشت سال اول زندگیشان نیز خاطرهای ندارند.
این در حالی است كه تواناییِ یادگیریِ ما در ابتدای كودكی، به شكلی تعجب آور، بیشتر از بقیه سالهای عمرمان است، دلیل این فراموشی چیست؟الهیار محبی در گفتوگو با ایسنا اظهار كرد: شخصیت ما از همان دوران كودكی شكل میگیرد ولی به خاطر آوردن دوران خردسالی، به ویژه تا پیشاز سن چهار سالگی خیلی دشوار است و بیشتر ما آدمها این دوران را به خاطر نمی آوریم.
وی با اشاره به اینكه اشخاص از نظر به یادآوری خاطرات دوران كودكی مختلف هستند، عنوان كرد: بعضی اشخاص تجربیات در ارتباط با سنین پایینتر را به خاطر میآورند، ولی بعضی دیگر تقریباً هیچ چیز را از دوران كودكی خود به یاد نمیآورند. ریشه این فرق به دو چیز بازمیگردد، اول اینكه بعضی اشخاص از نظر هوش و استعداد در اندازه بالاتری قرار دارند و دوم اینكه بعضی اشخاص به این علت تجربیات زودهنگام دوران كودكی را به خاطر میآورند كه آن حوادث بار هیجانی بیشتری داشتهاند.
محبی با اشاره به اینكه درباره اینكه افراد بزرگسال اغلب خاطرات چه دورانی را به یاد میآورند، هم میان اشخاص فرق دارد، بیان كرد: ظاهراً تجربیات و خاطرات پیشاز سه سالگی را هیچكس به یاد نمیآورد، ولی پس از هفت سالگی را تقریباً همه به یاد دارند.
این روانشناس عنوان كرد: در مورد خاطرات میان سه تا هفت سالگی اشخاص فرق دارند، بعضی اشخاص تعداد زیادی از خاطرات این رده سنی را به خاطر میآورد؛ ولی بعضی دیگر تعداد كمتری از خاطرات درارتباط با این سنین را به یاد دارند.
وی افزود: نظریات روانشناسان هم در این باره از همجهتی لازم برخوردار نیست. برای اولین بار فروید این مطلب را بیان كرد كه بزرگسالان خاطرات پیش از شش سالگی را به یاد نمیآورند، ولی امروزه اعتقاد دارند كه این دوره در حدود چهار یا حتی سه سالگی به پایان میرسد.
محبی با اشاره به اینكه حافظه ما با توانایی حرف زدنمان ارتباط نزدیكی دارد، تصریح كرد: یكی از نظریههایی كه ما خاطرات دوران كودكی خود را به یاد نداریم، این است كه در آن زمان نمیتوانستیم ارتباط شفاهی برقرار كنیم، زمانی حافظه ما به كار افتاد كه از كلمات استفاده كرده و میتوانستیم جزئیات را از روش زبان بیان كنیم، بیشتر كودكان تا پیش از سن دو سالگی حرف نمیزدند پس كاملاً عادی است كه حافظه آنها در این دوران در طولانی مدت خیلی خوب عمل نكند.
این روانشناس با اشاره به اهمیت رشد مغزی در كودكان عنوان كرد: همانگونه كه سن ما بالا میرود مغز ما نیز پختهتر و كاملتر میشود، آنگاه سلولهای جدیدتری تولید میكند و در نتیجه حافظه تقویت شده و میتوان به حافظه بلند مدت اطمینان كرد ولی تا پیش از چهار سالگی، حافظه روزانه به طور كامل فعال نیست چون مغز به اندازه كافی كامل نشده و رشد مورد نظر در آن صورت نگرفته است.
وی با اشاره به نقش والدین در این امر، افزود: پژوهشهای دیگر نشان میدهد كه خانوادههای ما میتوانند از دوران كودكی نوع بیان ما را عوض كنند، بچهها وقتی كه یك مسئله را برای پدرشان تعریف میكنند، آن را به طوری متفاوت به خاطر میسپارند و برای مادرشان، مسئله را جور دیگری تعریف میكنند، پس بهتر است به آنها كمك كنید كه چیزها را بهتر به خاطر بیاورند.
محبی عنوان كرد: بیشتر خاطراتی كه مربوط به اتفاقات معنادار یا تجربیاتی كه احساسات شدیدی به وجود میآورند، مثل خجالت، عشق، شادی یا غم از یاد میروند، كودكان خردسال به صورت كامل از احساسات برخوردار نیستند و در نهایت، امكان دارد تجارب دوران كودكی با همان اهمیت احساسی كه در دوران نوجوانی یا بزرگسالی داشته در ذهن ثبت نشود.