خیانت، اعتیاد به تماشای فیلمهای مبتذل، اعتیاد، دروغ و پنهانكاری – اینها چیزهایی هستند كه اعتماد را در هر ازدواج یا رابطهای از بین میبرند اما آیا با خیانت، اعتماد بربادرفته قابل بازگشت است؟
خیانت یكی از مخربترین و تلخترین تجربیات زندگی است. یكلحظه همهچیز خوب و خوش است و لحظهای دیگر متوجه میشوید كه باخیانت زندگی شما زیرورو شده است. چیزی كه خیانت را تا این حد دردناك میكند این است كه این عمل توسط كسی انجامشده كه شما بیش از همه دوستش دارید و به او اعتماد دارید اما حقیقت این است كه خیانت ممكن است برای هركسی اتفاق بیفتد؛ آنچنانكه تحقیقات نشان میدهد بخشی از ازدواجها در طول رابطه خود نوعی از خیانت را تجربه میكنند.
اكثر زنان یا مردان بعد از خیانت همسرشان در بُهت عجیبی فرو میروند و آنچنان صدمه روحی و روانی میبینند كه اغلب مطمئن نیستند كه بتوانند به زندگی مشترك ادامه دهند؛ آنها باخیانت دیدن از همسرشان، ذهنشان پر از سؤالهای بیجواب میشود كه همین مسئله آنها را از گرفتن تصمیم درست و منطقی عاجز میكند. به همین منظور، دكتر ترانه مؤذنی، متخصص روانشناسی، به اساسیترین سؤالاتی كه یك فرد خیانت دیده با آن مواجه میشود، پاسخ میدهد.
آیا مسئله خیانت همسر را فرزندان باید متوجه شوند؟
بههیچعنوان در حضور فرزندان بهخصوص كودكتان درباره اتفاقات پیشآمده صحبت نكنید چون این مسائل به فرزندانتان بهخصوص كودكتان هیچ ارتباطی ندارد. اگر فرزندان بهصورت اتفاقی متوجه موضوع خیانت پدر یا مادر شدند، بههیچعنوان احساساتتان را با آنها در میان نگذارید، در مقابل به آنها این اطمینان را بدهید كه خودتان با كمك مشاور مشكلاتتان را حلوفصل خواهید كرد.
دقت كنید در میان گذاشتن خیانت پدر یا مادر با فرزندان در هر سنی منجر به این میشود كه شما یك باری را به لحاظ احساسی روی دوش فرزندانتان بگذارید و ازآنجاییكه آنها توانایی حلوفصل این مسئله را ندارند، همیشه احساس گناه و بیكفایتی میكنند. از طرفی دیگر، شاید مرد یا زن خیانتكار همسر خوبی برای شما نبوده اما پدر یا مادر بدی برای فرزندانش نیست و این تصویری كه شما از پدر یا مادر، صرفاً به خاطر احساسات تلختان در ذهن فرزندتان میسازید تبعات بسیار بلندمدتی دارد و منجر به احساس گناه سمی میشود.
گاهی والدین از فرزندشان انتظار دارند كه علیه پدر یا مادر خیانتكارش جبههگیری كند اما این اقدام كاملاً اشتباه و مخرب است. ما همیشه توصیه میكنیم والدین باید دوست فرزندشان باشند اما هرگز نباید فرزندشان را بهعنوان دوست خود انتخاب كرده و با آنها دردودل كنند. درنهایت توصیه میكنم قبل از در میان گذاشتن این مسئله با فرزندانتان، برای رسیدن به یك موضع قابلتوافق و درك مشترك قدمهای مفیدی را بردارید و با مشورت یك زوج درمانگر نقاط ضعفی كه زمینه و بستر خیانت را فراهم كرده، شناسایی و حلوفصل كنید.
فرد آسیبدیده از خیانت معمولاً دوست دارد همهچیز را درباره میزان روابط همسرش با طرف مقابل بداند، به همین خاطر گاهی تمام پیامهای ردوبدل شده همسرش با فرد ثالث را میخواند یا از همسرش میخواهد موبهمو درباره جزئیات رابطه توضیح دهد؛ مثلاً اینكه رابطه از كجا شروع شد؟! و... آیا دانستن این موارد میتواند تأثیری در درمان خیانت و بهبودی اوضاع داشته باشد یا بیشتر باعث تخریب ذهنی فرد آسیبدیده از خیانت میشود؟
در روانشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام مازوخیسم حقیقت؛ به این معنا كه شما به دنبال پیدا كردن حقایقی هستید كه بعد از كشف، نمیدانید با آنها چهكار كنید كه این بهنوعی موجب خودآزاری میشود. در رابطه باخیانت تا حدودی پرسوجو كردن اطلاعات میتواند كمككننده باشد اما از یك جایی به بعد شما در تلهای قرار میگیرید كه رهایی از آن دیگر امكانپذیر نیست چون شما در مسیری قرار میگیرید كه هرچه جلوتر میروید، دوست دارید اطلاعات بیشتری پیدا كنید.
خشم و رنجی كه شما بعد از خیانت همسرتان پیدا میكنید با پیدا كردن حقایق و دانستن موبهموی اتفاقات كمكی به شما و بهبود روابطتان نمیكند زیرا این چیزی نیست كه باعث التیام زخمهای شما شود؛ زخمها جایی بهبود پیدا میكند كه شما متوجه نقش خودتان در بروز خیانت شوید و با كمك زوج درمانگر متوجه شوید كه كجاها ممكن است زیادهروی یا كمكاری كرده باشید.
دقت كنید كه با انكار واقعیت و عدم پذیرش نقاط ضعف در رابطه، خودتان را در معرض آسیب و خیانتهای مكرر قرار میدهید؛ برای همین میبینیم كه وقتی فرد یكبار دچار خیانت میشود و اقدام اصولی انجام نمیدهد، زمینه برای ارتكاب خیانت مكرر صورت میگیرد. بنابراین برای برطرف كردن این تجربه تلخ و پیشگیری از وقوع دوباره آن شما چارهای جز این ندارید كه كمی انگشت اتهام را به سمت خودتان بگیرید و متوجه نقاط ضعف رابطهتان شوید.
خیلیها بعد از خیانت اعتمادشان را بهطرف مقابلشان از دست میدهند اما چطور میشود بعد از خیانت اعتماد كرد؟
بازسازی اعتماد فرایندی بسیار بلندمدت است و فقط از طریق مسئولیتپذیری و ارتباط سالم به دست خواهد آمد. مسئولیتپذیری به معنی پذیرفتن اعمال و دردی كه فرد خیانتكار بهطرف مقابل وارد كرده است. همچنین مسئولیتپذیری مستلزم این است كه ما رابطه را باصداقت كامل پیش ببریم كه این امر زمینه ارتباط سالم زوجین را فراهم میآورد.
برای جلب اعتماد بعد از خیانت، زوجین باید بهطور منظم با یكدیگر در تماس باشند و همدیگر را از برنامهها و درآمدشان مطلع كنند. شفافیت و ارتباط صادقانه برای برقراری اعتماد ازدسترفته اهمیت ویژهای دارد و این امر مرهم درد بازمانده از خیانت است.
گاهی فرد آسیبدیده برای حفظ زندگی، همسر خیانتكارش را میبخشد اما دست از كنترل همسرش برنمیدارد تا مبادا اتفاق گذشته تكرار شود؛ بفرمایید آیا مراقبت و كنترل همسر بعد از بخشش كار درستی است یا خیر؟
بخشش خیانت بههیچعنوان به معنای فراموشی آن نیست و احتمالاً تا زمانی كه شما زنده هستید این تجربه تلخ با اندكی تلاش به یاد شما خواهد آمد اما این را بدانید كه از آن لحظهای كه ذرهبین به دست میگیرید و میخواهید نسبت به صداقت طرف مقابلتان به اطمینان برسید، همان لحظه اعتماد بین شما زیر سؤال میرود. درواقع شما با كنترل كردن، رابطه را به پرتگاه نزدیك میكنید.
بعد از خیانت، شما حداقل برای مدتی برای رسیدن به حقیقت نیاز به شواهد و اطلاعات دارید كه بتواند اعتماد را به شما بازگرداند؛ اطلاعاتی كه به شما نشان دهد كه طرف مقابلتان پشیمان است و برای جبران اشتباه تلاش میكند. بنابراین ایرادی ندارد كه تا یك مدتی ما به دنبال شیوههایی باشیم تا بتوانیم به اطمینان خاطر برسیم؛ مثلاً از شریك زندگیتان بخواهید برای مدتی شما را در جریان جزئیات برنامههایش قرار دهد اما این را فراموش نكنید كه تمام این تلاشها درست مثل یك پای شكسته است كه برای مدتی باید در گچ باشد و این گچ حكم كمكی دارد تا شكستگی ترمیم شود. هدف نهایی این است كه شما در آینده بدون وجود گچ (بدون سؤال و جواب و كنترلگریها) بتوانید به زندگی عادی قبل ادامه دهید.
فرد آسیبدیده از خیانت چطور میتواند خیالش از بابت اینكه همسرش باكسی در ارتباط نیست راحت شود؟
وقتی اعتماد از دست میرود، كنترل گری نهتنها كاری از پیش نمیبرد بلكه اضطراب شما را بیشتر میكند. شما دو انتخاب دارید: یا به رابطه بازجو و متهم ادامه دهد و هیچ تلاشی برای بهبود رابطهتان نكنید كه در این صورت دیر یا زود رابطهتان از دست خواهد رفت؛ یا اگر واقعاً قصد ادامه زندگی دارید این را بپذیرید كه هیچ ترفند صددرصدی برای رسیدن به رفع ابهام و اطمینان از همسرتان وجود ندارد؛ بنابراین با كنترل گری به دنبال این نباشید كه خیالتان از ارتكاب خیانت مجدد همسرتان راحت شود.
بعضی از زنها بعد از خیانت همسرشان سعی درگرفتن حق طلاق دارند آیا این اقدام درستی است؟
یك جاهایی مطرح كردن چنین درخواستهایی دور از ذهن نیست. درواقع فرد آسیبدیده به دلیل ترس از خیانت دوباره و عدم امنیت روانی چنین درخواستی را مطرح میكند. حق طلاق قرار نیست زخمهای ناشی از جریحهدار شدن احساس را التیام ببخشد اما با مطرح كردن این درخواست تا حدودی احساس امنیت به زن بازخواهد گشت؛ بنابراین گرفتن حق طلاق بعد از خیانت مشكلی ندارد اما زمینه اجرای آن باید بررسی شود و در مقابل فرد آسیبدیده باید در مقابل گرفتن حق طلاق، قدرت برای بهبود رابطه را پیداكرده و اقداماتی در این زمینه انجام دهد. به عبارتی، حق طلاق نباید به این معنا تعبیر باشد كه اگر دوباره خطا كنی، برای طلاق اقدام میكنم! چون این روند در بلندمدت بهخودیخود كمكی به رابطه زن و شوهر نمیكند.
گاهی فرد آسیبدیده از خیانت به خاطر حفظ آبرو گذشت میكند یا گاهی به خاطر فرزندانش تحمل می كندو به زندگی ادامه میدهد اما بههیچعنوان نمیتواند فكر خیانت همسرش را از ذهنش دور كند و اعتماد بین آنها قابل بازگشت نیست؛ در این صورت فرد آسیبدیده با چه راهكارهایی میتواند كمی از فشارهای روانی و فكر و خیالها خلاص شود؟
متأسفانه اكثر افراد بعد از خیانت زمینه نشخوارهای ذهنی را دارند و این مسئله ممكن است خواب و عملكرد روزانه را با مشكل مواجه كند. ظهور این نشخوارهای ذهنی تا مدتی بعد از خیانت كاملاً طبیعی است و باید روال آن طی شود. خیانت احساسات متناقض و متعددی مثل افسردگی، اضطراب، كمبود اعتمادبهنفس، عصبانیت و... را در فرد آسیبدیده فعال میكند اما بااینحال مهم است كه با خود مراقبتی بر روی آنها كنترل بیشتری داشت. ازاینرو، پیشنهاد میكنم حتماً از یك زوج درمانگر كمك بگیرید و در كنار آن، وقتتان را با كارهای لذت بخشی مثل ارتباط با دوستان، انجام سرگرمی، نوشتن، یوگا، كتاب خواندن و... پركنید.
آیا بعد از خیانت لازم است فرد آسیبدیده خط قرمزهایی را تعیین كند؟
خط قرمز گذاشتن اگرچه ممكن است به لحاظ احساسی فرد آسیبدیده را آرام كند اما كمكی به بهبود رابطه نخواهد كرد. این خط قرمزها ضمانت اجرایی آنچنانی ندارد اما خط قرمزها و نشانههای دیگری در این رابطه باید موردبررسی قرار بگیرد؛ اینكه طرف مقابل تا چه اندازه پشیمان است؟، تا چه اندازه برای جبران اشتباهش تلاش میكند؟، تا چه اندازه ما میتوانیم نقاط ضعف رابطه را شناسایی كنیم؟، تا چه اندازه به زوج درمانگر باور داریم و میتوانیم از او كمك بگیریم؟ و... اینها چیزهایی است كه میتواند رابطه را در برابر خیانت واكسینه كند.
به عنوان نكته پایانی باید بگوییم كه فرد خیانتكار نباید انتظار داشته باشد كه خالصانهترین عذرخواهیهایش، نتیجه مشخصی را رقم بزند. بعدازاین تجربه تلخ، فرد خیانتكار باید این را بپذیرد كه اعتماد همسرش را سلب كرده و حتی همسرش حق دارد جدایی را بهعنوان یك گزینه در نظر بگیرد. بنابراین، در چنین مواردی فرد خیانتكار باید با حمایت و تشویق همسر آسیبدیدهاش به او كمك كند تا در كنار یك زوج درمانگر بتواند برای ادامه رابطه تصمیم بگیرد. همچنین توصیه میكنم فرد خائن بهصورت مستقل رواندرمانی فردی را انجام دهد زیرا احتیاج دارد تا در كنار یك رواندرمانگر باتجربه یاد بگیرد كه احساس و تفكراتش را سامان دهد تا بتواند رابطه را از تبعات تصمیمش ایمن نگه دارد.