اگر نمیتوانید به شریكِ عاطفیتان اعتماد كنید كه فعالیتهای انفرادی و منحصربهفرد خودش را داشته باشد، از خودتان بپرسید، «چرا نه؟» و ببینید به چه جوابهایی میرسید.
شركای عاطفی ما نقش مهم و اساسیای در زندگی ما ایفا میكنند و اثبات شده كه كیفیتِ روابط ما با دیگران در ارتقا سلامت روانی ما نقش دارد.
شریك عاطفیای كه عاشقمان است در وقتهایی كه حالمان خوب نیست مثل عصای زیر بغل میماند برای كمك به سرپا ایستادنمان، با او خنده كالای ارزان و همیشهموجودی است و آرامش را در وقتِ استرس میتوان تجربه كرد.
اما تحقیقات جدید نشان میدهند كه روابط تأثیری بهمراتب بیشتر از مواردی كه به آنها اشاره شد، دارند.
خودافزایی یعنی چه؟
خودافزایی به ادغامِ اطلاعات تازه یا تقویتِ یك زمینه مثبت موجود در هویت یا خودانگاره فرد ارجاع دارد. برطبق این مدل، افراد همیشه میتوانند مهارتها، ویژگیهای شخصیتی و دیدگاههای تازه را به طرزِ فكرِ فعلی خود اضافه كنند.
محققان به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش بودند كه روابط صمیمانه چطور میتوانند در فرایندِ خودافزایی مؤثر باشند و اینطور نتیجهگیری كردند:
بهنظر میرسد كه خودافزایی در امتداد دو مسیر رخ میدهد. نخست، افراد با درونی كردنِ ابعادی از ویژگیهای شخصیتیِ شریكِ زندگیشان در خود میتوانند خودانگارهشان را تقویت كنند. وقتی شركای عاطفی به هم نزدیكتر میشوند، ادغامِ شناختیِ هویتهایشان را تجربه میكنند. دوم، افراد خودافزایی را از طریقِ انجام فعالیتهای تازه، چالشبرانگیز و هیجانانگیزِ مشترك تجربه میكنند، زیرا این فعالیتها خودانگاره هر كدام از آنها را تقویت میكنند.
گفته شده است كه خودافزایی با ارتقاء سلامت روان، بهخصوص در هنگام تجربههای منفی مثل افسردگی و غم، ارتباط دارد. علت آن است كه خودافزایی سطح خودانگاره مثبت را افزایش میدهد كه درنتیجه به افراد یادآوری میكند تواناییهایی برای رشد كردن دارند.
سرپرست تیم تحقیق میگوید: «براساسِ مدلِ خودافزایی، وقتی افراد وارد یك رابطه عاشقانه میشوند، محتوای مثبت را به حسی كه از خودشان دارند اضافه میكنند كه یا شاملِ افزودنِ ابعادی از هویتِ شریكِ عاطفیشان به خودانگاره خودشان میشود یا وقتی فعالیتهای تازهای را با شریكِ عاطفی تجربه میكنند، این فعالیتها به خودانگاره آنها ابعادِ تازهای میبخشد.»
«برای مثال شما ممكن است با كسی قرار بگذارید كه داوطلبانه به بیخانمانها كمك میكند. درنتیجه، ممكن است شروع كنید دنیا را از نگاهِ فردی بشردوست نگاه كنید. یك مثال دیگر میتواند این باشد كه شخصی ممكن است در كنار شریك عاطفیاش غذای تازهای را در رستورانی تازه تجربه كند. درنتیجه، او ممكن است تجربه یك «خوراكشناس» را كسب كند. در هر دو مورد، افراد ممكن است خودانگاره خود را توسعه دهند و یك بار ارزشی مثبت به آن بیفزایند.»
خودافزاییِ مرتبط با شریكِ عاطفی چگونه به درمان افسردگی كمك میكند؟
محققان از روشهای متعددی برای تقویتِ مدلِ پیشنهادیِ خودافزاییشان استفاده كردند. آنها 4 مطالعه روی 700 نفر و 100 زوج انجام دادند و اثراتی كه پیشبینی كرده بودند را مشاهده كردند. مشاركتكنندگانی كه معتقد بودند شركای عاطفیشان به شكلی مثبت در خودافزاییشان نقش دارند، سطوح پایینتری از نشانههای افسردگی را تجربه كرده بودند.
محققان در هنگام مطالعه روزنوشتهای زوجها متوجه شدند كه این اثر به صورت روزبهروز رخ میدهد. آنها حتی به این نتیجه رسیدند كه طی یك دوره 14 روزه مطالعه میزانِ خودافزایی افراد، میتوان علائم افسردگی را برای دو ماهِ آینده پیشبینی كرد.
در یك مطالعه دیگر، آنها مشاهده كردند خودافزاییِ ناشی از ارتباط با شركای عاطفی میتوانست تا 9 ماه بعد از این آزمون، بر سلامتِ روانی مشاركتكنندگان اثر مثبت داشته باشد.
این تحقیقات اثراتِ مثبتِ خودافزاییِ مرتبط با شریك عاطفی را بر سلامتِ روان و طی زمان ثابت میكند.
سرپرست تیم تحقیق توضیح میدهد: «افرادی كه در رابطه عاشقانه بودند و شریكِ عاطفیشان را به عنوانِ منبع خودافزایی خود مینگریستند، علائمِ كمتری از افسردگی گزارش میدادند. بهنظر میرسد كه خودافزایی افراد را به ابزاری (در شكلهای ویژگیهای مثبت، مهارتها و نگرشها) تجهیز میكند كه به آنها كمك میكند تا تنشهای روانی را از خود دور كنند. علاوهبرآن، اگر افراد در روابطی بودند كه در آن خودافزایی كمتر رخ میداد، علائم افسردگی را بیشتر تجربه میكردند.»
اگرچه محققان در این پژوهش روی افرادی بدونِ علائم افسردگیِ بالینی متمركز بودند، دادهها نشان میدهد كه استفاده از هر فرصتی برای خودافزایی میتواند اثراتِ مثبتی روی سلامتی افراد داشته باشد.
شركای عاطفی ممكن است یكدیگر را ترغیب كنند تا از ناحیه امن خود خارج شوند و چیزهای تازه یاد بگیرند كه این كار به خودافزایی آنها كمك میكند.
«وقتی حس میكنیم شركای عاطفیمان به رشدمان كمك میكنند، نهتنها به آنها حسِ نزدیكی بیشتری پیدا میكنیم بلكه از رابطهمان هم رضایت بیشتری خواهیم داشت، دراینصورت احتمالاً افسردگی كمتری را هم تجربه میكنیم.»
آنهایی كه در خانوادهها نابسامانی یا تروما را تجربه میكنند، مثالهای ضعیفی برای رابطه دارند كه باعث میشود منابعشان برای تشخیص رابطه سالم محدود باشد. بسیاری از ما مداوم وارد رابطههایی با الگوهای تكراری میشویم كه همیشه قسم خورده بودیم از آنها حذر كنیم، اما آشناپنداری در غیابِ مهارتهای سالمِ حلمسئله بر ما غلبه میكند.
یك رابطه سالم 8 مؤلفه دارد كه شامل موارد زیر است:
1. احترام متقابل به مرزهای یكدیگر وجود دارد
منظور چیزی فراتر از موارد اولیه مثل نخواندنِ یادداشتهای روزمره یا ایمیلهای همدیگر است و به قلمرو عمیقتری مرتبط میشود. مرزهای ما شامل خطوطِ استعاری و فرضی هستند كه ما دور خودمان و دیگران ترسیم میكنیم تا در آسودهترین حالت ممكن قرار بگیریم.
این موارد شامل محدودیتهایی درباره لمس فیزیكی، برخورداری از فضای شخصی و موضوعاتی میشود كه صحبت كردن از آنها معذبمان نمیكند. شركای عاطفی با روابط سالم میدانند كه مجبور كردنِ طرفِ مقابل به كوتاه آمدن یا تغییر دادنِ مرزهایش باعث میشود كه آنها معذب شوند و این میتواند منجر به رنجش و مشاجره شود.
2. گفتوگوی آزاد و بی پرده وجود دارد
آنهایی كه در خانوادههایی با مشاجرههای زیاد یا حتی پرهیز از مشاجره و گفتگو بزرگ شدهاند ممكن است احساس ترس و معذب بودن داشته باشند. اما معنایش این نیست كه دستیابی به گفتوگوی سالم و راحت دسترسپذیر نیست. ممكن است ابتدا غریب به نظر برسد، اما قدری تمرین میخواهد.
گفتگو برای بیان نیازها و درخواستها و تعیین مرزها ضروری است. همه این موارد مؤلفههایی ضروری برای داشتنِ یك رابطه سالم است.
وقتی فردی میگوید: «ما مرزی نداریم!» یا یك خانواده میگوید: «ما هماكنون نیازها و خواستههای همدیگر را به خوبی میشناسیم و نیازی به گفتگو درباره آن نداریم»، حتماً مشكلی هست.
3. گاهی ممكن است رابطه كسالتآور باشد
برای فردی كه دچار وابستگیِ اضطرابی است، كسالت میتواند به مغز هشدار موقعیتِ پریشانكننده را بدهد. وقتی در محیطی بزرگ میشویم كه افراد دائم در حال دعوا كردن هستند و تنش و روابط متشنج و غیردوستانه در آن زیاد است، انتظار داریم كه همه آدمها با هم در چنین روابطی باشند.
ما به چرخه اشتباهی كه در آن بعد از هر دعوای سخت یك ماهعسل شیرین است، عادت میكنیم و این چرخه در زندگی ما تداوم پیدا میكند. روابط سالم نیازهایشان را بدونِ چرخه درگیری و دعوا برطرف میكنند و ممكن است در ابتدا قدری رابطه را كسالتآور جلوه دهد. كسالت و خستگی در رابطه طبیعی، سالم و امن است.
كودكانی كه در محیطهایِ پرتنش و بههمریخته بزرگ شدهاند، اوقاتِ كسالت را خیلی كم و خیلی بهندرت تجربه كردهاند. اصولاً در این خانواده دوره كسالت سریع جای خودش را به یك رویداد تروماتیك یا چالشبرانگیز میدهد.
درست مثل آرامشِ قبلازطوفان، این كودكان بزرگسالانی میشوند كه با موقعیتهای آرام و خونسرد مشكل دارند.
«ما از جهان همانچیزی را استخراج میكنیم كه به آن فرافكنی میكنیم؛ اما آنچه به جهان فرافكنی میكنیم مبتنی بر اتفاقاتی است كه در دوران كودكی برایمان رخ داده است.»
4. میدانند چطور دعوا كنند
آنها با هم برای حلِ مسئله همكاری میكنند. آنها با مشكلات به طریقی محترمانه و جسورانه برخورد میكنند. در خانوادههایی كه مدل ارتباطیِ سالمی ندارند، كودكان درگیری و كشمكش را آزاردهنده و حتی ترسناك تلقی میكنند، چون هر دو در كودكی برای امور دیگری استفاده شدهاند. وقتی دعوا به عنوان ابزاری تنبیهی، چه از طریق كاربرد خشونت چه خشونت منفعل، به كار گرفته شود، كودكان یاد میگیرند كه دعوا و اختلاف نظر چیزی است كه باید از آن پرهیز كنند یا حتی بترسند.
زوجهای سالم گاهی با هم دعوا میكنند و این اشكالی ندارد. گاهی اوقات آنها سر مسائل بزرگ با هم دعوا میكنند و برخیاوقات سر مسائل كوچك مثلِ اینكه چرا جای كره عوض شده است ـ و این طبیعی است. آزمون واقعی این است كه آیا روز بعد از دعوا هم میتوانید دوباره با هم صحبت كنید و بگویید: «ببخشید، كار احمقانهای بود؟»
5. هر دو طرف تلاشهای برابری برای كمك به رابطه میكنند
یادگیریِ مجدد رفتارهایی كه به رابطه سالم كمك كند، تلاش مضاعف و وقت زیادی میطلبد كه لازم آن ازیادبردنِ رفتارهای مسموم، نابسامان و غیرمولدی است كه قبلاً در ذهنِ فرد نهادینه شده است.
بهجای اینكه فقط یكنفر تلاش كند، هر دو طرف رابطه باید برای داشتنِ روابط سالم تلاش كنند. اگر فقط یك نفر این بار سنگین را به دوش بكشد، خطوط ظریفِ وابستگیِ متقابل یا توانمندسازی یا حتی مراقبت مخدوش میشود ـ همه این موارد در بازماندگانِ خانوادههایی كه تروما را تجربه كردهاند و كاری برای درمانِ خود انجام ندادهاند، مشاهده میشود.
6. احساس فهمیدهشدن وجود دارد
بسیاری از زوجها وقتی به دلیل اولیهای كه آنها را جذب هم كرده است فكر میكنند، تأكید میكنند كه حس میكردند طرف مقابل آنها را میفهمد و درك میكند. درست مثل فیلمهای كمدی-رمانتیكی كه در آن شخصیتهای عجیبوغریب جذب یكدیگر میشوند، مردم عادی هم میخواهند حس كنند «آدمِ خودشان» یا حداقل كسی را پیدا كردهاند كه دركشان میكند و آنها را به خاطرِ خودِ واقعیشان و نه خودی كه اجتماع از آنها میخواهد باشند، دوست دارند.
7. اعتماد و امنیت وجود دارد
هر طرفی در رابطه میخواهد حس كند كه این شراكت مبنایی امن دارد. زوجهایی كه علاقهمندیهایهای خودشان را دارند و قادرند این علاقهمندیها را شكوفا كنند، رشد زیادی میكنند. تنها مسافرت رفتن، بهتنهایی در كلاسها و رویدادهای خاص شركت كردن و داشتنِ دوستانِ خاصِ خود، همگی بخشی از یك رابطه سالم است.
اگر نمیتوانید به شریكِ عاطفیتان اعتماد كنید كه فعالیتهای انفرادی و منحصربهفرد خودش را داشته باشد، از خودتان بپرسید، «چرا نه؟» و ببینید به چه جوابهایی میرسید. ممكن است علتش این باشد كه از غریزهتان تبعیت میكند یا ممكن است چیزی عمیقتر در درونتان باشد.
8. صمیمیت از طریق فعالیتها و علاقهمندیهای مشترك تقویت می شود
درست مثل مورد قبلی كه بر اهمیتِ فعالیت انفرادی تأكید میكند، زوجهایی كه لذتهای مشترك در رابطهشان دارند نیز هدفمندی و طولعمر بیشتری را گزارش میدهند.
وقتی درباره صمیمیتِ مشترك حرف میزنیم فقط منظورمان تكرار یا كیفیتِ رابطه جنسی نیست، بلكه منظورمان هر حوزهای است كه زوجها میتوانند در آن صمیمیت را تجربه كنند. اگر هر روز صبح با هم صبحانه میخورید، بعدازظهرها در محلهتان با هم پیادهروی میكنید، این آیینها و مراسم بخشی از صمیمتِ مشترك هستند.